برگهای پاییزی...
سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۲۵ ب.ظ
وقتی اومدم تهران درختا سبز بودن و هوا یه خنکای مطلوبی داشت....
کم کم درختا سرسبز تر شدن و تازگی و طراوت.. دوباره شروع کردن به سمت زرد شدن...حالا اما نارنجیِ نارنجی ...خشک و شکننده شدن....
تاریخ روزها رو از خاطرم رفته تنها از روی بلیط قطارهام میفهمم تاریخ رو...
من هیییییچ وقت بلد نبودم چندکار رو همزمان انجام بدم و حالاااااا....این منِ نابلد...ناچار شده که همزمان حواسش به چنددددد چیز باشه و از پس برنمیاد.....
خداروشکر که خونه رو قراردادش رو بستم...
امااااااا بابا وضعش جالب نیست برا تنهایی رسیدگی کردن هام...
هنوز تهرانم و اخرین روزهای اوارگی نیمه شب و ...رو دارم با سختی پشت سر میذارم...
بابا هم از شنیدن اینکه خونه پیدا شده خوشحال شد ....
خدایا باوجود همه ی غر زدنهام شکرررررررررت.....
۰۲/۰۸/۳۰