یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

سلام به یُمن نام مبارک خدا...
اینجا نمیدانم چه پیش میآید اما...
میدانم دلم تنگ است..
نمیدانم چه میخواهی...
میدانم اتفاق روزگار تو را اینجا کشانده...
میدانم همگی تنهایی را تجربه کرده ایم...
حالا نمیخواهم جانماز آب بکشم...
اما درنگی کن..
حقیقتا چقدر سخت است تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟
این روزها رهبرم تنهاست...
امام زمانم تنهاست...
که ما کوفی منشانه مدام نامه ی دروغینِ جان نثاری برایشان مینگاریم...
و من مدعی تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟

اما نه.... حقیقتا خدایی دارم که به قول بزرگی:
بارها در زندگی درست جایی دستم را گرفته که میتوانست مچم را بگیرد.....

دعاکنیم...برای آدمیتمان...
برای ظهور...

برگهای پاییزی...

سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۲۵ ب.ظ

وقتی اومدم تهران درختا سبز بودن و هوا یه خنکای مطلوبی داشت....

کم کم درختا سرسبز تر شدن و تازگی و طراوت.. دوباره شروع کردن به سمت زرد شدن...حالا اما نارنجیِ نارنجی ...خشک و شکننده شدن....

تاریخ روزها رو از خاطرم رفته تنها از روی بلیط قطارهام میفهمم تاریخ رو...

من هیییییچ وقت بلد نبودم چندکار رو همزمان انجام بدم و حالاااااا....این منِ نابلد...ناچار شده که همزمان حواسش به چنددددد چیز باشه و از پس برنمیاد.....

 

خداروشکر که خونه رو قراردادش رو بستم...

 

امااااااا بابا وضعش جالب نیست برا تنهایی رسیدگی کردن هام...

 

هنوز تهرانم و اخرین روزهای اوارگی نیمه شب و ...رو دارم با سختی پشت سر میذارم...

 

بابا هم از شنیدن اینکه خونه پیدا شده خوشحال شد ....

 

خدایا باوجود همه ی غر زدنهام شکرررررررررت.....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۸/۳۰
فرزند آدم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی