یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

سلام به یُمن نام مبارک خدا...
اینجا نمیدانم چه پیش میآید اما...
میدانم دلم تنگ است..
نمیدانم چه میخواهی...
میدانم اتفاق روزگار تو را اینجا کشانده...
میدانم همگی تنهایی را تجربه کرده ایم...
حالا نمیخواهم جانماز آب بکشم...
اما درنگی کن..
حقیقتا چقدر سخت است تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟
این روزها رهبرم تنهاست...
امام زمانم تنهاست...
که ما کوفی منشانه مدام نامه ی دروغینِ جان نثاری برایشان مینگاریم...
و من مدعی تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟

اما نه.... حقیقتا خدایی دارم که به قول بزرگی:
بارها در زندگی درست جایی دستم را گرفته که میتوانست مچم را بگیرد.....

دعاکنیم...برای آدمیتمان...
برای ظهور...

۲۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است


از ما عجیب نیست دعایی نمی رسد                   از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد

ما تحبس الدعا شده نان شبهه ایم                     آنجا که شبهه است عطایی نمی رسد

پر باز می کنم بپرم،می خورم زمین                     بال و پر شکسته به جایی نمی رسد

باید تنم پی سپر دیگری رود                               با روزه های ما به نوایی نمی رسد

       با دست خالی از چه پل دیگران شوم                   دستی که وقف شد به گدایی نمی رسد

ای میزبان فدای تو و سفره چیدنت                      آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟

من سالهاست منتظر یک ضمانتم                       آخر چرا امام رضایی نمی رسد

از من مخواه پیش از این زندگی کنم                    وقتی برات کرب و بلایی نمی رسد

برات کرببلا

شاعر:علی اکبر لطیفیان

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۸
فرزند آدم

پایانی برای قصه ها نیست

نه بره ها گرگ میشوند 

نه گرگها سیر!

خسته ام از جنس قلابی آدمها

حالم خوب است

اما گذشته ام درد میکند

زودتر بیا.....

اللهم عجل لولیک الفرج




۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۷
فرزند آدم

بهش پیام دادم که سلام خوبی؟در چ حالی؟ و...میبینی تروخدا همه دارن میرن ..فقط من موندم..تو برنامه ت چیه.....

اینو تو پرانتز داشته باشید ک چند روز قبلش زنگید ک چون اونم نمیتونه بره بجاش رفته مشهد..پابوسی..


بی هیچ مقدمه ای نوشت..فدات شم الهی ویزامو هم گرفتم...

منو بگی نه ک نخوام اون بره ازینکه خودم نمیتونستم برم انگار دنیا رو سرم خرابتر از قبل شده بود..

بهش زنگیدم..البته ن همون لحظه..

گفتم خوبی؟

خیلی نامردی..تک خوری نداشتیم..

اون روزی اربعینشو هرسال از شهدا و امام رضا علیه السلام میگیره..

گفتم پس من چی؟؟؟؟

حرف از شهادت میزد...گفت مامانم حلالم نمیکنه بگم شهید شم..

به شوخی گفتم منم نمیبخشمت مگه اینکه منو هم ببری....

اون ساکن ی جای دیگه ست و منم بابام...................خسته م ازینکه بگم نمیذاره....

همه دارن میرن و این منم که از همه روسیاه ترم....

خاک تر از خاکم که نمیشه برم خاکی بشم به تربتش.......

حالا من موندم و یه عالمه عقده ی کربلا....

حناق شده این آرزو ...........

میسوزونه و گاهی فک میکنم چون هوسه زیارته.....نمیطلبن..معرفتم درسته کمه به زیارت ...ولی میدونی حال خودمو..دلمو


خدایا..میشه منم یه روزی...پای آبله و چهره نم دار کنم...جاده رو تا کربلا با هروله ........


+یا سیدی خذنی...


+ز داغ تو دل حزین است..


گرچه ازینجا تا کربلا فقط یک سلام راهه

"السلام علیک یا اباعبدالله

ولی بطلب آقا....حضورا خدمت باید برسیم...

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۴ ، ۰۰:۴۸
فرزند آدم

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۵:۱۳
فرزند آدم


کلنا عباسک یا زینب
تازه‌داماد شهدای مدافع حرم

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شهید ایمان خزائی نژاد یکی دیگر از رزمندگان مدافعین حرم بود که در مبارزه با تروریست های تکفیری به شهادت رسید.

این شهید عزیز که تنها دو ماه از ازدواجش می‌گذشت امروز بر دستان مردم جهرم ساعت 15 از میدان شهید چمران تشییع و در جوار همرزمانش در گلزار شهدای رضوان به خاک سپرده می‌شود.

گفتنی است مراسم بزرگداشت این شهید مدافع حرم ساعت 15 روز سه شنبه 26 آبان در حسینیه آیت الله آیت اللهی برپا می شود.

 

روحشان شاد و راهشان مستدام...

تصویر دومی رو اتفاقی دیدم..دنبال یه شهید مداع حرم دیگه ای بودم..که روزی این شهید شد اطلاع رسانی.....

التماس دعا....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۵
فرزند آدم

یه کربلا تو گلوم گیر کرده....

به دوستام ک پیام میدم همه دارن میرن انگار...من بدترین آدم روی زمینت...خدایا دارم  دق میکنم....

دلتنگم...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۴ ، ۰۷:۱۵
فرزند آدم
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۱:۳۷
فرزند آدم
نوش جانتان این زمزمه...

اللهم عجل لولیک الفرج...
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۸:۱۰
فرزند آدم

روزهایت را برای کسی بسوزان که بدانی هر لحظه نبودنت او را میسوزاند!

فقط میتونم بگم که ......واقعااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

از جایی که کپی کردم نوشته بود دعاش کنیم.....

خدا همه رو حاجت روا به خیر کنه....و عاقبت همه مونو هم.......

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۰۹:۰۸
فرزند آدم

آقای من سلام..

من شرمنده ام..

من از طرف همه ی کسایی که دیروز یادشون رفت بیان راهپیمایی..همه ی اونایی که دیگه ظلم دیگران براشون مهم نبود...اونایی که کاراشون مهمتر از برائت از طلم بود، معذزت میخوام...



دیروز 13 ابان بود...روز تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا"شیطان بزرگ"

از صبح تا عصر همه شو پیوسته کلاس داشتم...

خوشبختانه استاده نبود...اومدم جایی که شروع راهپیمایی بود...

بدجور سرماخورده بودم..نای فریاد نبود..ولی باید......

آقا شاید باورتون نشه..چنتایی از مسئولا اومده بودن...هرچی میگشتم مامانم نبود ...اصلا خانومی نبود...

کمی درب مغازه ها معطل کردم خودمو"البته خرید داشتمآ.." اتودم گم شده بود...باید زمان میگذشت...

رفتم کمی اون طرف تر...

بالاخره مامانمو با 5تا از دوستام دیدم..و یکی از معلمای دوران بچگی...

خلاصه اینکه آقایون به زور با تعدادی دانش آموز پسر به حدی رسیدن که حرکت کنن..

به دوستانِ گرام گفتم بیاید بریم پشت سرشون..فایده نداره...هیشکی نمیاد...

همش اندازه ی انگشتای دست هم نبودیم..

خب خیلی از مغازه دارا رو میشناختم..چون شهر خیلی بزرگ نیست...

روم نمیشد این مدلی.....منم چادرمو کشیدم جلو...خیلی جلو..رو گرفتم...آقا راه افتادیم..

کمی بعد دونه دونه زیاد شدن...

به نیمه ی  راه رسیدیم که از یه مدرسه ی دخترونه یه تعدادی اومدن...و من بعد از کمی چون کلاس داشتم و دیدم جمعیت قابل قبول تر از قبله ،برگشتم......فقط.......کمی خجالت...نه خیلی خجالت کشیدم..

آقای من ببخش..من از طرف همه عذر میخوام..من متاسفم...

ببخشید که شما همیشه تنهایید...


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۰۷:۵۳
فرزند آدم