یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

سلام به یُمن نام مبارک خدا...
اینجا نمیدانم چه پیش میآید اما...
میدانم دلم تنگ است..
نمیدانم چه میخواهی...
میدانم اتفاق روزگار تو را اینجا کشانده...
میدانم همگی تنهایی را تجربه کرده ایم...
حالا نمیخواهم جانماز آب بکشم...
اما درنگی کن..
حقیقتا چقدر سخت است تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟
این روزها رهبرم تنهاست...
امام زمانم تنهاست...
که ما کوفی منشانه مدام نامه ی دروغینِ جان نثاری برایشان مینگاریم...
و من مدعی تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟

اما نه.... حقیقتا خدایی دارم که به قول بزرگی:
بارها در زندگی درست جایی دستم را گرفته که میتوانست مچم را بگیرد.....

دعاکنیم...برای آدمیتمان...
برای ظهور...

۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

پارسال دقیقااااا همچین شبی بود که برای اولین بار متوجه اوضاع بد بابا شدیم...

وقتی که بعد از هفتاد و چند سالگی برای اولین بار وقت بانگ تکبیر شب ۲۲ بهمن نتونست پاشه بیاد و فریاد بزنه ماهم پشت سرش فریاد بزنیم الله اکبر رو...

همیشه یادمه یه حس خوب داشتم...یه حس قدرت...یه قدرت که به بی نهایت قدرت متصله...

امشب از شدت خستگی خوابم برده بود...

با صدای ترقه و اتیش بازیا بیدار شدم....

ساعت۸.۵۹ دقیقه بود...

رفتم و تنهایی توی حیاط خونه ی جدید تکبیر گفتم..

چقدرررررر ازین تنهایی یکساله آسیب دیدم من....

چقدررررر....ضعییییف شدم در همهههههه چیزززززز....

و چقددددددر خسته م....

حلول ماه شعبان رو تبریک میگم....

من حقیر که از رجب بهره ای نبردم کاشکی شما حظ وافر برده باشید و دعامون کنید..

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۵۹
فرزند آدم

اگه کسی تونست جوابمو بده ممنون میشم بگه...

من یه خانم چادری ام... به شدت معمولی..حتی شاید کمی زشت...بدون ارایش..حتی جسارتا بدون اصلاح...

از وقتی اومدم اینجا ۴ یا ۵ مورد اقایون توی تاکسی یا حتی توی خیابون و...بدون اینکه یه کلمه حرف زده باشم....حتی بعضا با مقنعه ی مشکی مدرسه و اتو نشده(اینجا اتو همراهم ندارم)بهم پیشنهاد ازدواج میدن صراحتااااا...بی واسطه...در لحظه...منم ناچارا دروغ میگم بهشون...که نامزد دارم یا متاهلم..

ملاک اینا چیه آخه؟؟؟

آدم حتی خونه و ماشینشو انقد الکی و هرکی هرکی نمیفروشه.....

 

 

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۰۸
فرزند آدم