همین الااااان میدون امام حسینم...
چرا هیشکییییی نییییییست......
همشششش دو ردیییف بیااااایییییید دیگههههههههه.....
تهرانیاااااااا...کجااااایییییید....بیااااااایییییییییید دیگهههههههه...
میدونم کسی نیست که وب تعطیل منو بخونه....
اما واقعاااااا دلم گرفت ازین کمی جمعیتتتتتتتتت
حس میکنمممممم تااااازه مثل قبلنام داره میشه این لحظه.....
وقتی هستم....توی اجتماعات جبهه ی حق .....
حس قطره ای رو دارم که خودشو به رود و دریا میرسونه...گم میشه اما انگار تاااااازه پیدا شده....
سرود جمهوری اسلامی ایرانمونو که خوندم بعد از مدتها با تموم وجودم خوندم و از شدت ذوق و اقتدار اشک شوق و شرم توی چشام جمع شد
خداروشکر جمعیت فزونی پیدا کرد....
اما توقعم خیلیییی بیش از اینها بوده...
برام خیلییییی جذاب بود یه پسری که شاید دهه ۸۰ بود و وقت اذان اومد نمازشو خوند و دوباره اومد به سخنرانی گوش داد....
جدابترین چیزی بود که دیدم....
دمش گرم و عاقبتش ختم بخیر و شهادت....