یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

سلام به یُمن نام مبارک خدا...
اینجا نمیدانم چه پیش میآید اما...
میدانم دلم تنگ است..
نمیدانم چه میخواهی...
میدانم اتفاق روزگار تو را اینجا کشانده...
میدانم همگی تنهایی را تجربه کرده ایم...
حالا نمیخواهم جانماز آب بکشم...
اما درنگی کن..
حقیقتا چقدر سخت است تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟
این روزها رهبرم تنهاست...
امام زمانم تنهاست...
که ما کوفی منشانه مدام نامه ی دروغینِ جان نثاری برایشان مینگاریم...
و من مدعی تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟

اما نه.... حقیقتا خدایی دارم که به قول بزرگی:
بارها در زندگی درست جایی دستم را گرفته که میتوانست مچم را بگیرد.....

دعاکنیم...برای آدمیتمان...
برای ظهور...

۱۶ مطلب در خرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

عااااالییییی بووووود.دم همه ی اونایی که بودن گرم..از سیل جمعیت لذت میبردیم...ولیییییی خیلییییی کم کاریها و نواقص بود که مذاشت شیرینیش بشینه به دلم...

موردی میگم ولی واقعاااا اذیتم کردن...

 

کاش کسی برای این امر فکری میکرد و به گوش مسئولین مربوطه میرسوند....

۱_عادی شدن اختلاط زن و مرد بی هیچ ضرورتی...توی همه ی مراسمات دیدم ولییییییییی....

۲_بخاطر قطعی نت توی محدوده ی مراسم من نتوستم به هیچیییییی دسترسی داشته باشم و با اینکه برای بابا تعجیل داشتم ناچارا از مترو استفادع کردم...حواسم بود ویژه ی خواهران سوار شم که یهو یه سیل جمعیت  اقا هجکم اوردن توی واگن...همه از مراسم اومده بودیم...

یهو تذکر دادم که ویژه ی خانمهاست شماها اینجا چه میکنید..

یه اقای دیگه گفت صلوات بفرستین..منم گفتم پیامبر خدا راضی به این بی غیرتی ان؟؟؟؟؟؟

هیشکی هم ازم حمایت نکرد...ولی با یه عالمه ذکر بحمدالله تنه نخوردم و جرات نکردن مثل بقیه ی قسمتها وایستن و یه ذره فضای اطراف منو ازاد گذاشتن..

 

 

میخوام بگم مترو هرکی هرکی بود....

۳_نماز میت با اذکارش مقبوله....صدای مکبر میومد به وضوح صدای بلند گوی حضرت اقا ابدااااااا با اینکه من توی خود فضای دانشگاه بودم...

ناچارااااا بعدش معطل شدم تا یه جا پشت سر پیکرها قرار بگیرم نماز رو بخونم...

 

۴_یه زمانی ماها یادمونه میگفتن خانوما مقدمترن....

دیدم جاییو که به اقایی گفتم اجازه بدین با ابنکه من زودتر اونجا بودم و منتظر بودم بدون تنه خوردن عبور کنم....و اقاهه متاسفانه پوشش اهل دین رو داشت...بهم گفت برو عقب...فکر کردم خیرخواهانه میخواد راه رو برام باز کنه..دیدم خودش رد شد و ...

 

۵_شرایط خوبی برای کسی که ناوارد بود تمهید ندیده بودن....از نظر تردد و برخی امکانات مثل...

 

۶_همیشه گله مندم چرا پشت سر میت اذکار اصلی تشییع حذف میشه...برای شهید صداقت توی قم هم اینجوری بود حتی حین تلقین مااهل کوفه نیستیم و.... رو میگفتن..

 

۷_ شعار میدادن که وای اگر خامنه ای اذن جهادم دهد....

توی خانوما بلند گفتم مگه حضرت اقا جهاد فرزند اوری رو نگفتن...

ترجیح دادن دیگه شعار رو ندن بجای اینکه جهاد کنن..

 

۸_صحبتهای ارزنده ای نشد توی اون مدت که از ۵ و خرده ای بودم....میشد درباره انتخاب اصلح و حتی صفات و خدمات نیک بزرگواران حرف بزنن که نشد...و از فرصت بهره نبردن...

 

۹-با همه ی اینها خداروشکررررررررررررر قسمت شد رفتم و اروم گرفتمممم

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۰۳ ، ۱۲:۳۵
فرزند آدم

بالاخره بابا راضی شد...ولی با نگرانی و اشک منم تموممممم راه رو دویدم...تقریبا.....مداااام یاد اربعین بودم...پارسالم ۷۲ ساعته رفتمو برگشتم...بلیط برگشتم از نجف بود ساعت ۱۰ شب و من اولین بارم بود تنهایی و فرودگاهی که نمیدونم چجوریه و راهی که هنوز به نقصد نرسیده بود...نماز نغرب رو خونده بودم همههههه گفتن برگرد از همینجا...ولی من کشان کشان رسوندم خوومو حرم نه....بین الحرمین فقطططططط...و بلافاصله باید برمیگشتم و دیگه پاهام توان حرکت نداشت....ولی طول مسیر مدام یاد اون شب افتادم که هرچی نگاه میکردم نمیرسیدم...

 

چند دقیقه فقط شاید دو یا سه دقیقه زودتر میرسیدم.. حداقل ماشین رو میدیدم...اونم ندیدم..حتییییی....

 

تااازه رسیدم خونه...

گفته بودن جمکران حرمه ولی برعکس بود...بعدشم نگهشون نداشتن...نماز نخوندن...

 

میگفتم این سیل جمعیت حیف نیست نمازشو نخونن...

 

همکارم گفت خب تو چرا دویدی...با این حالت...گفتم میخواستم برسم پشت سر ماشین خودم نماز بخونم حداقلللللللللللل

 

نرسیدم....کاش تهران رو میشد....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۲۱:۴۹
فرزند آدم

رفتم بابا رو کاراشو کنم که این چند ساعتی که نیستم واسه تشییع مشکلی نداشته باشه....

بهش توضیح داده بودم شرایط رو...

و خدافظی کردم و مطلعش کردم که دارم میرم تشییع و....

پرسید یعنی شب نمازشونو بخونم...

گفتم نه...فردا حضرت اقا میخونن و پس فردا مشهد تشییعه و...

 

گفت نرو....و بعد اونقدررررر بی تابی کرد تا قول گرفت که حتمااااا نرم  امشب رو... و گفت فردا برو تهران....

گفتم صبح زوده تهران...من نمیرسم..البته اینو به ایشون گفتم...گفت...نه میرسی....الان نرو...

من دلم خونِ...مگه میتونمممممممم صدای قران و مراسم بیخ گوشم نرم...

واااااییییی خدااااااایااااااااااا...چرا قول دادم بهش....ولی خب نااروم بود...گریهههههه

از طرفی برای فردا هیشکییییی هنوز پیدا نشده...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۴
فرزند آدم

چرا هیییییشکیییی اینجا نمیاد خبببب....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۲۲
فرزند آدم

از تهوع و سردرد و چشم درد حس مررررگ دارم....واقعااااا نمیدونم چیکار کنمخب یکی نیست بگه....

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۱۱:۰۱
فرزند آدم

برای رسیدگی به بابا لازمه حالم بهتر شه...من دیروز ساعتها پیوسته گریه کردم...سردرد و چشم درد و متعاقبا حالت تهوع داره خیلیییییی اذیتم میکنه...

کی میدونه چجوری خوب میشه؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۳ ، ۰۷:۵۸
فرزند آدم