چرا هیشکیییییی نیست...
از تهوع و سردرد و چشم درد حس مررررگ دارم....واقعااااا نمیدونم چیکار کنمخب یکی نیست بگه....
از تهوع و سردرد و چشم درد حس مررررگ دارم....واقعااااا نمیدونم چیکار کنمخب یکی نیست بگه....
شما بهتره با ی دوستی آشنایی و یا همکار صمیمی هماهنگ شی. اینجا که نمیشه کسی رو پیدا کرد. پیشنهاد میکنم به جنابعالی با این شرایطی که پدر داره تهران تشریف نبرید در تشیع شهر قم شرکت کنید شاید بهتر باشه. البته از باب پیشنهاد عرض کردم
از شلوغیها نترسید.. باید تو این دوره زمونه گرگ شد تا شکار نشد.
منم نمیشناسم شما رو. اتفاق روزگار منو اینجا کشوند
منظورتون رو از شلوغی و وسیله می دونستم.
چند صفحه ای بلاگ شما رو تورق کردم و خوندم و کمی آشنا شدم برای همین بیراه نگفتم که از شلوغی نترسید!
کَیس ! احسنت :) معلومه زندگی در قم روی شما تاثیر علمایی گذاشته :)
فرقی نمیکنه کتاب یا اینجا
بلاگ ها هم مثل کتابا هم دست نوشته آدماست. بلاگها نوشته هاشون به واقعیت نزدیک تره درد و دلاشون هم تلخ تر
داستان یا همون رمان هم خوبه...
خوب.. در جواب عنوان مطلب باید بگم حالا دیدید همیشه یکی هست
چی شده