یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است


 

مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار.

تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .

می گفت : چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه !

آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...

گذشت و به مقصد رسیدیم .


موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .

پرسیدم بابت چی ؟

گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم

اما هنوز کمی مردد بودم .

وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .

با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم .

فردا خدمت می رسیم

تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .

من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم ...

*****************************************************
این ماجرا را که شنیدم دیدم چقدر وضع ما مذهبی ها خطرناک است . شاید بد نباشد که به خودمان باز گردیم و ببینیم که روزی چند بار و به چه قیمتی تمام اعتقادات و مذهبمان را می فروشیم ؟!


آدرس تموم مطلب بالا:http://vares.loxblog.ir/
اگرچه خودمم قبلا شنیده بودم و از شنیدنش لذت برده بودم... 

یا من اذا سأله عبد اعطاه


پس از طریق مکافات کن مداوایم 
عجیب منکدر از کرده های بیجایم 
دمل زده کف پای عروجم از راهی 
که تو گذاشته ای پیش پای پاهایم
امروز شکست خوردم....
خیلی برام گرون داره تموم میشه گذر این روزهام...
اونقد ک حتی الان باید جلوی اشکهامو بگیرم...
خدایا فقط منو ببخش...
کاش...
ی روزی...
آرامش...

دلم گرفته خدایا...

الهی و ربی من لی غیرک...

این بار خودت برایم دعا کن...

همین...