یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

توی حرم نشستمو نمبتونم تمرکز کنم بنویسم ولییییی.‌.

 

چند روز قبل خیلی اتفاقی توی حرم اتاق مشاور یهو حس کردم باااااید برم..یه مشاور روحانی بود  آقای جا افتاده ای که بشه حرف زد...

 

وقتی شرایط رو گفتم که مشورت بگیرم...

 

خب چون ایشون آقا بودن سر بزیر انداختم و جدی و محکم حرف زدم...

 

 

میگفت برو ننه من غریبم بازی دربیار...

 

مبگفت سخت شدی...

 

میگفت توقع داشتم بالای ده بار وسط حرفات گریه کنی....

 

همین من ..

 

پیش مشاور خانم بی اختیاااااار اشککککککککک ریختنم بند نمیومد و بخاطر شرایطم مشاورم هم باهام در اشک ریختن همراه شد و راهی نمیدید...

 

 

جالب اینکه این محکم بودن مشاور آقا رو بر آن داشت که منو به تظاهر به چیزهایی هدایت کنه ...

ولییییی مشاور خانم بگه کاریش نمیشه کرد...

 

 

و درونم....روشن ترین حال رو دارم که این مسیر برای رشد من طراحی شده و ....نیت کردم این اربعین معجزه برام این باشه که در مسیر هدایت الهی قرار بگیرم

 

  • فرزند آدم

نظرات  (۱)

خوشا به حالت

پاسخ:
سلام بانو.
چی خوش بحالم؟؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی