- ۰۴/۰۵/۰۶
- ۰ نظر
مهربانم سلام...
امروز در هیاهوی روزمرگیهایم می اندیشیدم که چقدر کوچکم و چقدر زشت است در مقابل عظمت تو اینهمه غرق شدنهایم در زرق و برق دنیا...
عزیزم تو را سپاس که بخش زیادی از توانم را به من برگرداندی ....و شکر تو را که هزاران برابرش را از قبل بی هیچ منتی در وجودم به ودیعه نهادی...ودیعه هایی بس گرانقدر که هرگز حتی به ذهنمان خطور هم نمیکند که چه بیصدا و آرام در وجودمان به خوبی فعالیت میکنند تا ما به بهترین نحو زندگانی کنیم....
خیلی دور و خیلی نزدیکهای بسیاری را در شرایط مختلف زندگی ام تجربه کرده ام..
اما این روزها عجیب شده ام..شبیه به تماشای استریوگرام شده ام...
انگاه که از میان خطوط مبهم تصویری رخ مینماید و ذوق میکنی که دیدی اش....
فهمیده ام که استریو گرامی شده این زندگی...بااااید طرح اصلی اش را بیابم...
فهمیده ام که بخشی یا بخشهایی زائدند...
حالا اما کمکم کن تا بتوانم نقش اصلی زندگی ام را بیابم...
تا بتوانم ارام و با لذت بگذرانم عمرم را...نه که درگیر حواشی پوچ و بی ارزشی شوم که نه لذت لخش است و نه حاصلی دارد...
- ۰۴/۰۵/۰۶