یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

مدت زیادیه که فهمیدم همه چیز من مثل حباب تو خالی بوده 

 

ازین رها شدن و یکباره فرو ریختن پر از واهمه شدم...

 

انگار دارم دست و پا میزنم...تقلا میکنم ....اما میدونم که تهش از حباب هیچی نمیمونه ....

 

دیدین حباب بازی باعث ذوق بچه و بزرگ میشه....اما خیلی زود به فنا میره و اثری ازش نمیمونه.....

 

حال دلم روبه راه نیست...

 

ازین خودی که سالها ساخته شده هم میترسم هم براش اشک میریزم هم نگرانشم....

 

حس میکنم عین یه کور مطلقم که لازم دارم کسی دستمو بگیره توی هر قدم...

 

نمیدونم بریده بریده های حالم رو چجوری توصیف کنم...

 

 

مدت زیادی ننوشتم نه که حرفی نباشه بیان برام باز نمیشد...الانم با لپ تاپ نوشتم...

 

بنظرم شاید برای شروع باید دوباره بنویسم...

 

میشه خواهش کنم دعام کنید؟

 

 

  • فرزند آدم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی