یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

سلام به یُمن نام مبارک خدا...
اینجا نمیدانم چه پیش میآید اما...
میدانم دلم تنگ است..
نمیدانم چه میخواهی...
میدانم اتفاق روزگار تو را اینجا کشانده...
میدانم همگی تنهایی را تجربه کرده ایم...
حالا نمیخواهم جانماز آب بکشم...
اما درنگی کن..
حقیقتا چقدر سخت است تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟
این روزها رهبرم تنهاست...
امام زمانم تنهاست...
که ما کوفی منشانه مدام نامه ی دروغینِ جان نثاری برایشان مینگاریم...
و من مدعی تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟

اما نه.... حقیقتا خدایی دارم که به قول بزرگی:
بارها در زندگی درست جایی دستم را گرفته که میتوانست مچم را بگیرد.....

دعاکنیم...برای آدمیتمان...
برای ظهور...

کنج حرم حضرت معصومه سلام الله علیها...

يكشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۹ ق.ظ

عین یه کوه یخ...عین کسی که همه چیزش سرجاشه و خواسته ای نداره و باهمین شرایطش حالش خوبه...کرخت و منجمد نشستم یه کنج...تا چند دقیقه ی دیگه مراسم روضه ی شبستان امام خمینی حرم شروع میشه....بوی اسپند میاد....

ساعت ۱۱ نوبت دکتر دارم و زودتر اومدم اینجا ...نشستم و آدما رو نگاه میکنم...یه نگاه پر از بهت...پر از غبطه به بعضیا...اینجا پُر شده...پر از نگاه های قفل شده...پر از نگاه های خسته...پر از نگاه های صبور...پر از نگاه های عاشقانه....عشق پدر و فرزندی...عشق پدربزرگ و نوه....عشق مادر و فرزندی...عشق خواهر برادری....

و حتی نگاه های پر از تنهایی...

ساعت ۸ میشه صلوات خاصه ی امام رضاجان شروع میشه...

همیشه از شلوغی فراری بودم....

از ایام شلوغ حرم ها خوشم نمیاد...

 

تنها چیزی که شدیدا احساس میکنم میزان بالایی از ناشکریه که در من از حد گذشته....

نگاهم برمیگرده....خیس میشه....روی حال یکی که.....زیارت عاشورا شروع شده...متوحه میشم چند دقه ای هست که متوجه نشدم...

 

از هر دو طرف دقیقاااااا کنارم اومدن نشستن...

یهو یکی میاد میگه بیاید داخل ...صبحانه میدن....

کناریها پا میشن میرن...

و من نمیرم...داشتم فکر میکردم ...

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳/۰۴/۲۴
فرزند آدم

نظرات  (۳)

چقدر شبیه یه دوست وبلاگیم هست

که تا دو ماه پیش.....

پاسخ:
چی؟؟؟؟
متوجه نشدم...

میشناسیش...

 

امروز یه مادر شهید مهمون‌ش بود

پاسخ:
متوجه نمیشم...
۲۶ تیر ۰۳ ، ۰۸:۳۸ نسیم صداقت

سلام عزیزم چقدر یادت کردم امروز، برای شما و پدر گرامی سلامتی و دلخوش و عاقبت بخیری آرزومندم، عزاداریهاتون قبول حضرت حق باشد انشااله❤️🌹

پاسخ:
سلام شکوفه خانم جانِ مهربون...
ممنونم ازتون...من یه وقتایی بیان رو که نمیتونم باز کنم از یه راه دیگه به زحمت باز میکنم اما هیییییچ امکانی رو دسترسی ندارم جز دیدن نظر جدید....
اگر دیدین خونده شده ولی پاسخ ندادم علت این بوده...حمل بر بی ادبی نشه...

من راستش جز دو سه نفر و خانواده...تقریبا هیشکی یادم نبود....متاسفمممم...ببخشید منو...شکلک گریه و شرمندگی....

حال روحی خوبی ندارم....و البته متعاقبا جسمم...
الهی که خدا به پدر بزرگوار شما هم سلامتی کامل عنایت کرده باشه...

دوسِتون دارم از اعماق دل...و برام محترمید بسیااااار زیاد...

الهی خودتونم سلامت باشید....
و الهی گل پسرتون هم سرباز مولا باشن....نه مثلِ چون منی روسیاه و سربار...شکلک سر به زیر و اشک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی