به دلم نبود...
تصمیم گرفتم برم مرقد امام....
نیت: حضور و پرشکوه تر شدن مراسم....قطره بودن در دریا....
با همکارم مطرح کردم.قرار شد همسرشون هماهنگ کنه با سرویسهای....برم.
به دلم نبود...میگفتم هدف نباااااید وسیله رو توجیه کنه....چون فلانی مسئوله در شرایطی که زمان ثبت نام تمام شده... بدلیل اشنایی...این اتفاق بیافته....
بخاطر اینکه نیم ساعت دیرتر از خواب پاشدم ده دقه دیرتر رسیدم....و نهایتاااا دیدم امکانش نیست که برسم....
خواستم تاکسی بگیرم تا ۷۲ تن....نبود.شخصی سوار شدم...به رانتده گفتم پیش ماشینای تهران پیاده م کنید.پیرمرد گفت...خودم میرم فقط بیا جلو تا مسافر بزنم...
خدا به نیت آدما برکت میده....
خدایااااا شکرررررررت
آها ! اینکه خودت بری جلو بشینی با اینکه خودش بگه بیا جلو کلی فرق داره . که اگه خودت بری احتمالا بهتره. پیرمردای این ایام چیزی کم از جوونا ندارن ، ماشاءالله !