یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

امروز اسنپی دیرتر اومد...

منم که نمیخواستم با اون اتوبوس قبلی بیام...

منتطر موندم نه تاکسی پر میشد نه خبری از اتوبوس بود...

یهو تاکسی ای که راننده ش میانسال بود از به اتوبوس گذری پرسید قم میری...

گفتش که اره...

ولی رفتتتتتت...

نادویدم دنبالش...

خیلیییی...

داد زدم به ادمای جلویی گفتم اتوبوسو نگه دارید...

خداروشکرررررر سوار شدم.... با یه صحنه ی جالب روبرو شدم....

راننده یه خانم بود...

با لهجه ی مشهدی...

کمی بعد داشت یه خاطره واسه شاگرد راننده میگفت...

که توش یه سفر به شهر ماهم داشته...

برام خیلییی جالبتر بوووود...

اما تخمه خوردنش...و آهنگای عجیبی که گوش میداد برام خیلییییی جالبتر بود...

به تیپش نمیخورد..پوشش مناسبی داشت کاملاااا...ولی ازین اهنگای پاپ جدید گوش میداد که اصلا بهش نمیومد...هراز گاهی هم باهاشون میخوند...

 

 

  • فرزند آدم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی