یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

یهویی های خودم...

من منم ..و به دنبال مِنِ حقیقی ام میگردم..

سلام به یُمن نام مبارک خدا...
اینجا نمیدانم چه پیش میآید اما...
میدانم دلم تنگ است..
نمیدانم چه میخواهی...
میدانم اتفاق روزگار تو را اینجا کشانده...
میدانم همگی تنهایی را تجربه کرده ایم...
حالا نمیخواهم جانماز آب بکشم...
اما درنگی کن..
حقیقتا چقدر سخت است تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟
این روزها رهبرم تنهاست...
امام زمانم تنهاست...
که ما کوفی منشانه مدام نامه ی دروغینِ جان نثاری برایشان مینگاریم...
و من مدعی تنهایی؟؟؟؟؟؟؟؟

اما نه.... حقیقتا خدایی دارم که به قول بزرگی:
بارها در زندگی درست جایی دستم را گرفته که میتوانست مچم را بگیرد.....

دعاکنیم...برای آدمیتمان...
برای ظهور...

۲ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

خاموشی...

دعوا...

اشک...

نیمه شب...

هندزفری...

هق هق..

دل شکستگی...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۳ ، ۰۴:۳۸
فرزند آدم

خدایا هرچی بیشتر نگاه میکنم ....بیشتر میبینم رد پای مهربونیاتو که من هی خراب کردمو تو هی درست کردی.....

 

خدای مهربونم خیلییییییییی ممنونم ازت که اجازه میدی حوالی تو باشم حتی در قالب کلماتِ صِرف..... حتی بریده و کوتاه...

 

خدایا بارها دلم شکسته شد که یاد بگیرم که هیچ کجا جز در کنار تو امن نیست و هیچکس دلسوز من نیست.....

 

بیقراریهای برای تو رو دوست دارم....خیلی وقته دلم برای بیقراری برای تو تنگه ....میدونم که زنگار عمیقی روی دلم نشسته....

 

میدونم که ایراد از خودمه......

 

اما میدونم اگه تو بهم اجازه نمیدادی حتی دلتنگ اون احوالات قشنگ کنار تو نمیشدم...

 

خدای مهربونم تو از رگ گردن به من نزدیکتری و من چقدررررررررررررررر از تو فاصله گرفتم...

 

خدای بچگیهای من...

 

خدای لحطه های ناب من..

 

دلتنگت شدم ....

 

دلتنگ خلوت دونفره ای پر از حال خوبی که فارغ بشم ازینکه حوالی من چه خبره.......

 

 

دلم روشنه که کنارمی...احساست میکنم....وقتی که دلتنگیم قطره  یاشکی میشه و میریزه و بی صدا تر از همیشه  م.....

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۳ ، ۱۴:۴۴
فرزند آدم