خاموشی...
دعوا...
اشک...
نیمه شب...
هندزفری...
هق هق..
دل شکستگی...
خاموشی...
دعوا...
اشک...
نیمه شب...
هندزفری...
هق هق..
دل شکستگی...
خدایا هرچی بیشتر نگاه میکنم ....بیشتر میبینم رد پای مهربونیاتو که من هی خراب کردمو تو هی درست کردی.....
خدای مهربونم خیلییییییییی ممنونم ازت که اجازه میدی حوالی تو باشم حتی در قالب کلماتِ صِرف..... حتی بریده و کوتاه...
خدایا بارها دلم شکسته شد که یاد بگیرم که هیچ کجا جز در کنار تو امن نیست و هیچکس دلسوز من نیست.....
بیقراریهای برای تو رو دوست دارم....خیلی وقته دلم برای بیقراری برای تو تنگه ....میدونم که زنگار عمیقی روی دلم نشسته....
میدونم که ایراد از خودمه......
اما میدونم اگه تو بهم اجازه نمیدادی حتی دلتنگ اون احوالات قشنگ کنار تو نمیشدم...
خدای مهربونم تو از رگ گردن به من نزدیکتری و من چقدررررررررررررررر از تو فاصله گرفتم...
خدای بچگیهای من...
خدای لحطه های ناب من..
دلتنگت شدم ....
دلتنگ خلوت دونفره ای پر از حال خوبی که فارغ بشم ازینکه حوالی من چه خبره.......
دلم روشنه که کنارمی...احساست میکنم....وقتی که دلتنگیم قطره یاشکی میشه و میریزه و بی صدا تر از همیشه م.....