منم خوب که نگاه میکنم توی یه چیزایی خیلییییی بی مسئولیتم....
اما بعضی از آدمایی که نزدیکترین آذمای زندگیم هستن به شدت بی مسئولیت ترن...
گاهی واقعااااا برای خودم دلم میسوزه.......
خدایااااااااااااااااااااااا میشنوی صدامو.......
اشکی رو که توی چشمم نشسته و تار کرده دیدم رو به صفحه نمایشم.......میبینی......
قبلنا دلخوش بودم که تو میبینی...
اما ضعیف شدم...شکننده ترین شدم.....
خدایاااااااا یادم نمیاد روزی این حالو ازت طلب کرده باشم...
اب دهانمو قوررت میدم...خفه میشم و پشتم به سمت مادرمه که مبادا اشکیی رو که میلغزه روی صورتم نبینه...
هیچکس نمیدونه چه جهنمی توی دلم به پاست...
و ازین آدم ضعیف...همه توقع دارن...چون یه عمر نذاشته هیشکی درداشو بفهمه....حالا که دردها بعضا غیر قابل پنهان شدنن.....
هنوووووووووووز همه بی توجه به اینکه تو هم ادمی...دل داری و .....میخوان براشون مثل قدیما باشی......
دلم میخواد گاهی منم مثل همه به شدت بی تفاوت میشدم...
دلم میخواد یک روز رو بی هیچ نگرانی ای برم بیرون و دیگه برنگردم ....
دلم میخواد نباشم توی این دنیا.....
دلم میخواد بی مسئولیت باشم....
خسته م خیلی.....
میشه دعام کنید خیلییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟